نویسنده: محمود سلیم الحوت
ترجمه و تحقیق: منیژه عبداللهی و حسین کیانی



 

دبران و ثریا

اعراب شمار بسیاری از ستارگان و سیارات را می شناختند و آن ها را پرستش می کردند. از جمله زحل و جوزاء و جبار را گرامی می داشتند (1). بنی لخم و جرهم مشتری را می پرستیدند و گروهی از قبیله ی طَیّ سهیل را ستایش می کردند (2). سهیل همان ستاره ای است که [گمان می رفت] اگر چشم شتر به آن بیفتد در جا می میرد (3). گروهی از قبایل ربیعه، «مرزم» را می پرستیدند و «مرزمان» دو ستاره ای هستند که با دو ستاره ی شعرا همراهند (4)؛... هم چنین در مورد عطارد گفته اند که در میان اعراب بنی تمیم عبادت می شده است. (5)
از زیباترین داستان ها از بقایای اساطیر اعراب- آن است که قمر تصمیم گرفته بود تا دبران با ثریا ازدواج کند و آن گاه که از ثریا خواستگاری کرد، ثریا از پذیرش پیشنهاد ازدواج سرباز زد و به او پشت کرد و گفت با این برهوتی که هیچ مال و ثروتی ندارد، چه کند؟ پس دبران «قلاص» خود [یعنی شتران خود] جمع کرد تا به واسطه ی آن توانگر شود و سپس به هرجا که ثریا می رفت، به دنبالش روانه می شد و صداق و مهریه ی ثریا را به پیش می فرستاد، یعنی «القلائص» را (6). و عیوق - همان ستاره ای که پرتو سرخ رنگ دارد و قبل از جوزاء طلوع می کند- دبران را از دیدار ثریا محروم می کند [عاق عن لقاء الثریا] و به همین جهت آن را «عیوق» نامیدند (7). طفیل غُنوی- که به نظر ابوالفرج از بزرگ ترین شاعران عرب است و بهترین توصیفات را درباره ی اسب دارد (8)- در بیتی به وفاداری دبران به «قلاص» خود اشاره کرده است:
امّا ابن طوق فقط اوفی بذمته
کما وفی بقلاص النجم حادیها (9)
(ابن طوق به پیمانش وفا کرده است [دین خود را پرداخته است] به همان گونه که ساربان قلاص (10) به پیمان وفا کرد).
در این بیت منظور از «النجم»، ثریا است که تشکیل شده است از دو کوکب در کوهان صورت فلکی ثور که در میان آن ها، سه کوکب دیگر قرار دارد که با یکدیگر جمع شده، نزدیک به هم قرار دارند و به خوشه ی انگور شباهت دارند... و اعراب آن را به منزله ی یک کوکب واحد می شمارند و آن را نجم می نامند (11).
ابوریحان بیرونی می گوید:
واژه ی ثریا، مصغر «صروی» است و ریشه ی آن از کلمه ی «الثروه» می آید و به معنی اجتماع و کثرت عدد است. گروهی نیز معتقدند بارانی که بعد از طلوع (12) آن می بارد، ثروت به همراه دارد، به همین جهت آن را ثریا نامیده اند.
و قلاص، به معنی شتر جوان است که مطابق این داستان دَبَران آن را به عنوان صداق یا مهریه برای ثریا تعیین کرده است. دبران نیز به دلیل آن که هموراه در پشت سر ثریا حرکت می کند به همین نام نامیده شده است. علاوه بر آن، اسامی راعی، تالی، تابع، حاوی (13)، مخدع (14)، لقب های دیگری ست که بر دبران نهاده اند. دبران خود، کوکب سرخ رنگ بزرگی ست که در چشم ثور جنوبی واقع شده است. نام دیگر آن «الفنیق» است به معنی شتر درشت اندام و آن ستاره ای که در اطراف آن است، همان قلاص است که پیش از این گفته شد (15).
این دو ستاره، یعنی دبران و ثریا، از اجرام آسمانی به شمار می آیند که اعراب جاهلی آن ها را می پرستیده اند (16). قبیله ی کنانه دبران را گرامی داشته اند و قریش نیز در کنار پرستش عزّی دبران را نیز بزرگ می داشته اند (17) و گروهی از قبیله ی تمیم نیز آن را می پرستیده اند (18). ظاهراً توجّه اعراب به دبران یا پرستش آن از روی میل و هواخواهی نبوده، بلکه از خوف ناشی می شده است، زیرا گمان می رفته که این ستاره کوکبی شوم است که باران به همراه ندارد و طلوع آن [النوء] خشک سالی می آورد، از این رو در شومی و نکبت ضرب المثل بوده است و عبارت «انکد من تالی النجم (19)»، (تنگ روزی تر از دنباله ی ثریا). به عنوان مثلِ سایر به کار می رفته است.
در میان اقوام انسانی، پرستش آن چه مورد نفرت بوده، امر غریب و شگفتی نیست، و این گونه عبادت ها معمولاً از بیم قوای طبیعت و نیروهای شیطانی و مطرود آن، ناشی می شده است. از این رو اقوام سامی نیز هم چون دیگران، مایه های ترس و انزجار خود را می پرستیده اند (20)؛ چنان که امروزه شنیده می شود قبایل وحشی آفریقایی نیز حیواناتی درنده و یا افعی را که می تواند آدمی را از پای درآورد، ستایش می کنند و برای آن مراسم و آیین های گوناگونی برپا می کنند.
اما پرستش ثریا دلایل متعددی دارد که با دلایل پرستش دبران به کلی متفاوت است. اعراب می گفتند اگر ثریا را ببینی که در حال رفتن و رو برگرداندن است، به این معنی است که فصل باران و فصل بارگیری حیوانات است و اگر در جهت غرب در زمان شامگاه آشکار شود، نشانه ی فرارسیدن زمان بارش باران و زایش شتران است (21). گروهی از قبایل بنی طی، ثریا را می پرستیده اند و به لقب «عبدالثریا» مشهور بوده اند که به آن ها «عبدنجم» هم گفته می شده است و چنان که پیش از این گفته شد، کلمه ی نجم نام دیگر ثریا بوده است. در هر حال پرستش ثریا در میان اعراب شگفت نیست، زیرا آن را باران زا و بخشنده ی باران می دانستند و باران در سرزمین های عرب از شأن والایی برخوردار است، چنان که «وجعلنا من الماء کل شیءٍ حیّ (22)»

شعریان

«و انه هو رب الشعری (23)». آیه ی دیگری ست که به پرستش کواکب در میان اعراب اشاره ای ظریف دارد و می توان این آیه را دلالتی ضمنی بر امکان این که شعری یکی از معبودهای جاهلی بوده، به حساب آورد. اگرچه از سخنان نولدکه برمی آید که نسبت به این گونه تفسیر از آیه، تردید دارد (24).
طبری می گوید:
شعری همان ستاره ی پرنور و روشنی ست که به دنبال جوزا می آید و گروهی از اعراب جاهلی آن را پرستش می کردند و به همین جهت به آنان گفته شد: آیا شعری را عبادت می کنید و پروردگار آن را رها کرده اید؟ (25)
گفته شده است که بنی قیس عیلان، «شعری» را پرستش می کرده اند (26). بنا به نظر زمخشری، بر اساس سنتی که ابوکبشه بنا نهاد، طایفه ی خزاعه این کوکب را عبادت می کردند و این شخص از اشراف و بزرگان قوم خزاعه بوده است (27) یا چنان که بیضاوی می گوید او یکی از اجداد رسول (ع) است که با قریش مخافت کرد و به جای پرستش بت ها، به پرستش شعری روی آورد (28). و او [ابوکبشه] اولین کسی ست که این کوکب را عبادت کرده است و می گفته است که شعری تنها ستاره ای ست که عرض آسمان را می پیماید و به جز او نه خورشید و نه ماه و نه هیچ ستاره ی دیگری را نمی بینم که عرض آسمان را بپیماید (29). هس I.Hess معتقد است که شعری لفظی غیر عرب است که از زبان یونانی آمده و از جمله دلایلی که بر خارجی بودن این کلمه می آورد آن است که در داخل جزیره العرب میان اعراب بادیه نشین و شهرنشین این لفظ متداول نبوده است و آنان این کوکب را «المرزم» می خوانده اند (30).
هرچه درباره ی ریشه ی واژه ی شعری گفته شود، در هر حال این واژه از واژگان کهن عرب است و چنان که دیدیم در قرآن به همین نام از او یاد شده است و در شعر جاهلی عرب نیز آمده است. شَنفَری در شعر خود به نام بردن آن اکتفا نکرده، بلکه به صفتی از صفات آن که در میان اعراب از قدیم رواج داشته اشاره کرده است و آن این که زمان طلوع آن در دوره ی اوج گرماست و در بیتی زیبا از لامیه ی مشهور خود می سراید:
و یوم من الشعری یذوب لوابه (31)
افاعیه من رمضائه تتململ (32)
و اعراب نام «الشعریین» را به «الشعری العبود» که در جوزا قرار دارد و «الشعری الغمیصاء» که در ذراع قرار دارد، اطلاق کرده اند (33). و گمان می رفته است که این دو شعری دو خواهر سهیل هستند که با سهیل مجموعه ای سه گانه را تشکیل می داده اند، پس از آن که سهیل به سمت پایین حرکت کرد و یمانی شد، شعرای یمانی به دنبال او از کهکشان عبور کرد و به همین جهت «شعرای عَبور» نامیده شد؛ او سهیل را هنگام طلوع می بیند و گویی که خود می خواهد از آسمان عبور کند! اما غمیصاء به جای خود ثابت می ماند و برای آن که خواهرش به دنبال سهیل رفته و او هر دو را از دست داده، پیوسته می گرید تا دچار بیماری چشم می شود و به همین جهت او را غمیصاء [یعنی کسی که چشمانش دچار عفونت و چرک شده] نامیده اند (34).
به این داستان ها می توان این حکایت را نیز افزود که سهیل تحصیل دار و مأمور مالیاتی بوده که بر سر راه یمن به شدّت ظلم و ستم روا می داشته و خداوند او را به صورت ستاره ای مسخ کرد (35). و یا این داستان که سهیل بر جوزا تاخت و آن را با لگد به محل کنونی در آسمان انداخت و نیز گفته شده که او را با ضربت شمشیر به دو نیمه کرد. چنان که در مورد «جدی» می گویند که او بود که «نعش» را به قتل رساند و دختران نعش دور [نعش] پدر می چرخند و او را طلب می کنند (36). آیا این افسانه ها با اساطیر یونانی و اسطوره های سایر اقوام که میان خدایانشان روابط انسانی نظیر جنگ یا ازدواج رخ می دهد، اختلاف دارد؟ به بیان دیگر قوم عرب نیز برای اجرام آسمانی، شخصیت و منزلتی انسانی قائل شده و آن ها را پرستش کرده است، اگرچه اخبار و داستان های این پرستش ها هم چون بسیاری از آثار حیات جاهلی از بین رفته است، به این دلیل که هیچ کدام از این اخبار برای نسل های بعد مکتوب و مدون نشده است.

پی نوشت ها :

1. الأب لویس شیخو، النصرانیه و آدابها بین عرب الجاهلیه، ص 12.
2. الجارم، ادیان العرب فی الجاهلیه، ص 187.
3. الدمیری، حیاه الحیوان الکبری، ج1، ص 16.
4. الآلوسی، بلوغ الأرب فی معرفه احوال العرب، ج1، ص 240.
5. نلینو: علم الفلک، تاریخه عندالعرب فی القرون الوسطی، ص 16.
6. المیدانی، ج1، ص 312.
7. لسان العرب، ج12، ص 153.
8. الاغانی، ج14، ص 88.
9. لسان العرب، ج2، ص 278 و در کتاب القزوینی، ص 35، «أما ابن عوف» ضبط شده است.
10. قلاص به لاتین Hyades خوانده می شود.
11. القزوینی، ص 35.
12. بارانی که با نوء این ستاره همراه است (مترجم).
13. ابن رشیق، العمده، ج3، ص 35.
14. البیرونی، ص 342.
15. القزوینی، ص 35.
16. پیکر آسمانی گاو که ثور نیز خوانده می شود، در دومین برج از منطقه بروج قرار دارد و ستاره ای درخشان به نام سَدویس (الدبران، آلفا، ثور Aldeberan) دارد. سدویس نام فارسی این ستاره است که حدود 65 سال نوری با ما فاصله دارد. گروهی از ستارگان به شکل V که از نزدیکی سدویس شروع می شوند قلائص (Hyades) نام دارند که صورت گاو را تشکیل می دهند. قلائص خوشه ی ستاره ای باز و کم نوری است که با زمین حدود 120 سال نوری فاصله دارد. شانه های گاو را خوشه ی پروین تشکیل می دهد که هفت ستاره در آن به وضوح دیده می شود. بر طبق اساطیر خوشه ی پروین هفت خواهران اطلس نیرومند بودند که جبار شکارچی به دنبالشان بود و برای نجات از وی به صورت هفت کبوتر درآمدند. هم چنین گفته شده است که ثور به نجات خوشه ی پروین می آید و آن ها را از دست جبار نجات می دهد و خوشه ی قلائص چنان که گفته شد در نزدیکی خوشه ی پروین قرار دارد و آلفای آن یعنی دَبَران که در عربی به معنی تعقیب کننده است، چشم گاو را تشکیل می دهد، (برگرفته شده از: (http://fa.wikipedia.org/wiki...2008/12/10).
17. Ameer Ali IXVI.
18. الآلوسی، ج2، ص 239.
19. المیدانی، ج2، ص 312.
20. Enc.of Rel، ج9، ص 240.
21. لسان العرب، ج5، ص 356.
22. سوره ی 21، آیه ی 30.
23. سوره ی 53، آیه ی 49.
24. Enc of Rel، ج1، ص 660.
25. تفسیر الطبری، ج27، ص 41.
26. Ameer Ali IXVI.
27. الکشاف عن حقائق غوامض التنزیل، ج2، ص 363.
28. انوار التنزیل و اسرار التأویل، ج2، ص 295.
29. الدیار الکبری، حسین: تاریخ الخمیس فی احوال انفس نفیس، ج1، ص 65 و القزوینی، عجائب المخلوقات، ص 29.
30. Enc of Islam، ج4، ص 376.
31. در برخی منابع «لعابه» ثبت شده است.
32. الزمخشری، اعجب العجب فی شرح لامیه العرب، ص 65.
33. لسان العرب، ج6، ص 84.
34. همان، ج8، ص 329.
35. تاج العروس، ج7، ص 384.
36. المیدانی، ج2، ص 312-313.

منبع: سلیم الحوت؛ محمود، (1390)، باورها و اسطوره های عرب پیش از اسلام، منیژه عبداللهی و حسین کیانی، تهران، نشر علم، چاپ اول.